حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۲

۱

از دست بدادم دل شوریده خود را

بر هم زدم احوال بشولیده خود را

۲

گر دوست به پرسیدن من رنجه کند پای

در هر قدمی پیش کشم دیده خود را

۳

ای دوست میازار دلم را و مینداز

در پای جفا هم دم بگزیده خود را

۴

لا یلتفتی کردن و بر دوست شکستن

نادیده مکن دیده من دیده خود را

۵

بس تربیتی باشد و اعزازی و لطفی

گر یاد کند یار نپرسیده خود را

۶

هم گوشه چشمی به عنایت سوی ما کن

ضایع نگذارند پسندیده خود را

۷

تا خاک درت گل شود از خون نزاری

خون بیش نده خاک نگردیده خود را

تصاویر و صوت

نظرات