
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۳۸
۱
در کویِ خرابات کسی را که نیازست
هشیاری و مستیش همه عین نمازست
۲
آن جا نپذیرند نماز و ورع و زهد
آنچ از تو پذیرند درین کوی نیازست
۳
تا مستیِ رندانِ خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین جمله مجازست
۴
اسرارِ خرابات به جز مست نداند
هش یار چه داند که درین کوی چه رازست
۵
خواهی که درونِ حرمِ عشق خرامی
در می کده بنشین که رهِ کعبه درازست
۶
از می کده ها نالۀ جان سوز برآمد
در زمزمۀ عشق ندانم که چه سازست
۷
در زلفِ بتان تا چه فریب است که پیوست
محمود پریشانِ سرِ زلفِ ایازست
۸
زان شعله که از روی بت حسن برافروخت
جانِ همه مشتاقان در سوز و گدازست
۹
هان تا ننهی پای درین راه به بازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فرازست
۱۰
چون بر درِ می خانه مرا راه ندادند
رفتم به درِ صومعه دیدم که فرازست
۱۱
آواز ز می خانه بر آمد که نزاری
درباز تو خود را که درِ می کده بازست
نظرات
امیراحمد
Ali Nayeri