حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۵۱

۱

خرابم از آن نرگسِ نیم مست

تمام اختیارم برون شد ز دست

۲

توقّع مکن کز کمان‌دار تیر

اعادت کند چون برون شد زشست

۳

به دیرِ مغان می‌پرستیده‌ام

ز بس می پرستی شدم بت پرست

۴

اگر بت پرستی در اسلام نیست

کسی را ندانم در اسلام هست

۵

که رویِ بتی دید و پوشید چشم

که مکروه دید و مقابل نشست

۶

بیا بگذر ای خواجه از زهدِ خشک

موحّد ز تردامنی باز رست

۷

دری هست بیش از مبادیِ عقل

که بر عشق بازست تا بر که بست

۸

ز تو هیچ نگشاید از خود ببُر

مجرّد ز هم راهِ بد بر شکست

۹

چو افسرده خام است و عاشق بسوخت

ملامت مکن بر نزاریِ مست

تصاویر و صوت

نظرات