
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۶
۱
ای پیک مشتاقان بگو این بی دل مشتاق را
تا در چمن چون یافتی آن سرو سیمین ساق را
۲
گر بر گلستان بگذری آنجا که دانی با منش
اکنون به بستان بیشتر خاطر کند عشاق را
۳
گر باز بینیش ای صبا گو تا تو ما را دیده ای
کردیم از سودای تو از سر قدم آفاق را
۴
با خویشتن همراه کن یک آه من تا پیش او
بر احتراق سینه ام شاهد بود مصداق را
۵
دنیا و دین بر هم زدم تا نشکند پیمان من
ترسم که بدعهدی کند بر هم زند میثاق را
۶
هرلحظه آتش می زند برق سخن بر دفترم
با آن که از درد دلم دل پاره شد اوراق را
۷
آری نزاری برمکن خاطر به دوری از وفا
باشد که هم روزی ز ما یاد آرد استحقاق را
نظرات