حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۶۸

۱

ز حد گذشت وز اندازه انتظار ای دوست

هَلاک می شوم آخر روا مدار ای دوست

۲

ز دیده در قدمِ صورت خیالِ تو دوش

هزار دانه ی دُر کرده‌ام نثار ای دوست

۳

شبی که بی تو به روز آورم به صد زاری

به خون دیده بگریم هزار بار ای دوست

۴

دلم که معتکفِ قبله ی سلامت بود

شده ست چون سرِ زلفِ تو بی قرار ای دوست

۵

مرا مگوی که اسرارِ عشق محکم دار

نداشتم دلِ خویش آخر استوار ای دوست

۶

دلم ببردی و جان می بری ببر چه شود

دریغ نیست چه داری دگر بیار ای دوست

۷

مرا ز رویِ تو کآرامِ جانِ ممتحن است

ضرورت است جدایی نه اختیار ای دوست

۸

فراغت است بحمدالله از وجودِ منت

که گشته ای تو به از من هزار بار ای دوست

۹

عجب که نام نزاری چنین که مغروری

به خاطر تو درآید به روزگار ای دوست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۸۶۰

نظرات