
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۹۸
۱
دو ده گذشت ز ماه و ده دگر باقی ست
شکایت از ده باقی ز فرطِ مشتاقی ست
۲
که می دهد سه قدح از پیِ دوگانۀ فرض
که عقل منتظرِ یک اشارتِ ساقی ست
۳
ز برقِ پرتو مَی خاست جوهرِ آتش
وگرنه از چه درو روشنی و برّاقی ست
۴
کسی که خوشۀ انگور می کند آونگ
به حکمِ فتویِ من کُشتنی و معلاقی ست
۵
چراست سرزنشِ سیر خوردگان بر من
همین که عادتِ بیهوده گوی ایقاقی ست
۶
زِ نان و آب دهان بسته و گشاده زبان
به فحش و غیبت و بد گفتن این چه رزّاقی ست
۷
کهی حشیش فروریخته به وقتِ سحر
که فاضل از همه معجون هایِ تریاقی ست
۸
من آخر آدمی ام تا کی انکر الاصوات
که گوشِ رغبتِ من بر نوایِ عشّاقی ست
۹
محاسباتِ نزاری برون ز دفترهاست
حدیثِ عشق نه افسانه هایِ اوراقی ست
۱۰
اگر متابعِ امری در آفرینشِ خاص
به خلق هیچ تصرّف مکن که خلّاقی ست
نظرات