
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۲۳
۱
رهِ عشّاق سپردن به دل آزاری نیست
جز به دل سوزی و دل جویی و دل داری نیست
۲
چه کنم با دل شوریده که از بدو وجود
مست جامی ست که امّید به هشیاری نیست
۳
چون تبرّا و تولّا به مشعبد گهِ عشق
بازیی نیست که از حقّه برون آری نیست
۴
چاره تسلیم و رضا بیش مگو از من و ما
هیچ تدبیر دگر تا که بنسپاری نیست
۵
ما به جان حاضر وقتیم و به دل ناظر دوست
سیر عاشق به گرانی و سبک باری نیست
۶
آب و غربال بود دعوی بی معنی و هیچ
خاک بر یاری یاری که همه یاری نیست
۷
از نزاری تو به زاری نکنی بیزاری
شرط آزار بر آن است که بیزاری نیست
تصاویر و صوت

نظرات