
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۶۲
۱
هر که ببیند تو را بدین قد و قامت
باز نیاید به هوش تا به قیامت
۲
جان و دل و دانش و خرد به تو دادیم
در حق ما بوسه ای نرفت کرامت
۳
تا تو در آیی به باغ اگرچه ادب نیست
پیش تو بر پای ، سروکرده اقامت
۴
درد سرم می دهد پدر ز رندی
دست بدار این چه علت است و علامت
۵
بر عقب نیکوان مرو که نباشد
حاصل شاهد پرست غیر ندامت
۶
گفتم اگر قدرت خدا به تفرّج
می نگرم بی غرض بر این چه غرامت
۷
طلعت یوسف ندیده ای پدر آخر
سَترِ زلیخا چه می دری به ملامت
۸
عشق برون تاخت از کمین و به تکلیف
مملکت دل فرو گرفت تمامت
۹
تن به بلا ده نزاریا که نبرده ست
هیچ کس از کوی عشق سر به سلامت
تصاویر و صوت

نظرات