حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۷۵

۱

ای حقه ی نقد جان بر طاق دو ابرویت

وی حلقه ی جان و دل پیرامن گیسویت

۲

تشویش خردمندان از باد صبا بودی

گر هیچ گذر کردی بر سلسله ی مویت

۳

از پیرهن یوسف تا بیش نگوید کس

بر باد فشان یک شب سامک چه ی خوش بویت

۴

شاید که کند دعوی کز خلد همی آیم

آن را که گذر باشد بر خاک سر کویت

۵

وصف لب شیرینت چون من که کند الّا

هنگام شکر خوردن طوطی سخن گویت

۶

چون جام به کف گیری با آن همه گیرایی

گرمی نکند صهبا با نازکی خویت

۷

تا چشم زدم بر هم بربود مرا از من

ختم است فسون کردن بر غمزه ی جادویت

۸

جز با تو نمی باشم زیرا نتوان بودن

در مظلمه ی هجرت بی مشعله ی رویت

۹

بی چاره نزاری را مرجع تو و ملجأ تو

عیبش نتوان کردن گر میل کند سویت

تصاویر و صوت

نظرات