
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۹۵
۱
خدای با تو کسی را دل آشنا مکناد
وگر کند چو من از خان و مان جدا مکناد
۲
چو من ضعیف و حزین و نزار مرغی را
به دام و دانه ی عشق تو مبتلا مکناد
۳
اسیر عشق تو کردم دل از طریق صواب
کس از طریق صواب این چنین خطا مکناد
۴
امید هاست مرا کز خودم جدا نکنی
وگر تو قصد جدایی کنی خدا مکناد
۵
اگر وفای تو تا زنده ام خلاف کنم
امید من ز تو بخت بدم وفا مکناد
۶
زمانه تا به اجل نگسلد نفس ز تنم
غم تو دامن جانم دمی رها مکناد
۷
روا مدار که کام دلم روا نکنی
روا کنی تو ولیکن دلت روا مکناد
۸
بترس کز تو بنالم به کردگار شبی
که کردگار به سوز منت جزا مکناد
۹
نزاری از تو بد افتاد و گرچه بد کردی
خدای با تو همان کرده ی تو وامکناد
تصاویر و صوت

نظرات