حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۹۹

۱

ای ترک ما گرفته و از ما نکرده یاد

یاران چنین کنند نه هرگز چنین مباد

۲

آبم به روی کار برفته ست و دل ز دست

زان گه که آتشم ز تو در خرمن اوفتاد

۳

گه گه اگر کنم به ادای نماز عقد

حالی خیال روی تو پیشم برایستاد

۴

پس چون کنم چه چاره توان کرد با خیال

انصاف من که می دهد اینجا به حق وداد

۵

سلطان عشق مملکت جان فرو گرفت

دل را مجال آنکه حدیثی کند نداد

۶

تسلیم پیش کرد و ملامت ز پس روان

انصاف آنکه قاعده ی معتبر نهاد

۷

گرنه ستیزه ی دل ما بودی از بهشت

در بر سرای عالم دنیا که می گشاد

۸

دل خود درست شد که ز ما بر شکست و رفت

با جای خود نیامد و از ما نکرد یاد

۹

هر دم به محنتی دگرم مبتلا کند

هرگز نبوده ام ز دل بی قرار شاد

۱۰

هر روز می کنند گل دیگرم در آب

کس همچو من به دیده و دل مبتلا مباد

۱۱

بی دل تر از نزاری شوریده روزگار

از مادر زمانه بر آنم که کس نزاد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۰۱۵

نظرات