حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۱۶

۱

فروغِ طلعتِ رویِ تو آفتاب ندارد

نسیمِ ناقۀ زلفِ تو مشکِ ناب ندارد

۲

عجب که سایۀ زلفِ تو گر رسد به جمادی

که هم چو ذرّه به خاصیّت اظطراب ندارد

۳

تو خود به جانبِ ما هیچ التفات نداری

مرا خیالِ تو یک لحظه بی عذاب ندارد

۴

چو حلقه هایِ سرِ زلفِ بی قرارِ تو یک دم

دو چشمِ ژاله فشانم قرار و خواب ندارد

۵

مگر که لایقِ گوشِ تو نیست ورنه به قیمت

چو گوهرِ صدفِ چشمِ من سحاب ندارد

۶

ندانم اهلِ دلی در بلادِ ملکِ خراسان

که دل بر آتشِ این امتحان کباب ندارد

۷

کسی نبینم از ابنایِ خویش کو چو نزاری

به خونِ دل رخِ چون کهربا خضاب ندارد

۸

دل شکستۀ من مشکل این که در همه عالم

به هیچ کویِ دگر مرجع و مآب ندارد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۰۳۴

نظرات

user_image
مصطفی علیزاده
۱۳۹۷/۰۱/۱۱ - ۰۳:۵۲:۲۵
کلمه اضطراب با غلط املایی ثبت شده است . بیت دوم