
حکیم نزاری
شمارهٔ ۴۵۵
۱
دولتِ آن کس که ترکِ جاه بگیرد
یوسفِ جان را ز قعرِ چاه بگیرد
۲
هم چو من از طاعت و گناه نپرسد
ترکِ خرابات و خانقاه بگیرد
۳
دل به جگر گوشه یی دهد که دو چشمش
مملکتِ جان به یک نگاه بگیرد
۴
ای که به جز غمزۀ تو باک ندارد
زلفِ تو هر دل که در پناه بگیرد
۵
چند رقیب از برابرِ تو یه استد
راست چو فرزین که پیشِ شاه بگیرد
۶
او چو سپر گو حجاب شو که به فرصت
تیرِ نظر خود نشانه گاه بگیرد
۷
دام برافکن ز چشم و روی مپوشان
رسم نباشد که روز ماه بگیرد
۸
بوسه به من می دهوبه گردنِ من کن
هرچه خدایت بدین گناه بگیرد
۹
می کُشی و می روی بترس که ناگه
مظلمه ی عاجزی ات راه بگیرد
۱۰
دامنِ آلودۀ تو خونِ نزاری
روزِ قیامت به داد خواه بگیرد
نظرات