حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۶۴

۱

ای جانِ به لب رسیده بشتاب

خود را و مرا به نقد دریاب

۲

دل رفت و تو نیز بر سر پای

اندیشه نمی کنی در این باب

۳

بر نسیه چه اعتبار زنهار

در حاصل نقد وقت بشتاب

۴

تسلیم شو و ز خود برون آی

نزدیک رهی ست تا به بوّاب

۵

اما چو ز خود نمی کنی سیر

وامانده ای ز جمع اصحاب

۶

از همت دوستان مددخواه

باشد نظری کنند احباب

۷

بینی که ز دیر کعبه سازند

وز چار سوی صلیب محراب

۸

جانا چو نمی شود میسر

ما را ز غمت به هیچ اسباب

۹

در بادیة جمال رویت

لب تشنه بمانده ایم بی آب

۱۰

از ناله من اثیر پر سوز

و زسینة من زمانه پر تاب

۱۱

فرزند ادای نقد ما باش

بشنو سخن نزاری ای باب

۱۲

با نوح نشین که بحر طوفان

نه پایان دارد و نه پایاب

۱۳

ما را غم عشق تو چو دشمن

در معرکه می کشد چو قلاب

۱۴

در سلسله می کشند ما را

ما بی خبر از بهشت در خواب

تصاویر و صوت

نظرات