حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۵۳

۱

عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ

۲

رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من

هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ

۳

تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس

کلبۀ کنج گرفتم ز فضایِ دلِ تنگ

۴

خود نه من بودم و نه دیده و نه دل بر کار

عشق در خانه و من با دل و با دیده به جنگ

۵

مردمان وعظ مگویید و ملامت مکنید

که محال است برون بردن ازین آینه زنگ

۶

من خود از بحرِ ملامت به کناری برسم

که به دم در نتوانند کشیدم چو نهنگ

۷

برو ای عاجز و در گوشۀ مسجد بنشین

که رهِ کویِ خرابات صراط است و تو لنگ

۸

زاهدان گوشه نشینی به ضرورت کردند

تا نگویی به خرابات نکردند آهنگ

۹

پیشِ محراب نشینند که نامحرم را

ره نباشد که درآید ز پسِ پردۀ چنگ

۱۰

پردۀ ما مدر ای عاقل و تشنیع مزن

تو برو شیشۀ خود نیک نگه دار ز سنگ

۱۱

تا کسی را به نزاری چه توقّع باشد

که نه اندیشۀ نامش بود و نه غمِ ننگ

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۳۹۸

نظرات