
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۲۵
۱
وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم
جامِ می بر طلعتِ جانان زنیم
۲
چون مقارن میرسد ماهِ صیام
هر چه باداباد بر شعبان زنیم
۳
بیش و کم یک هفته در پایانِ جنگ
بر سماعِ مطربان دستان زنیم
۴
طوقِ گردن گیسویِ پرچین کنم
خاک در چشمِ خطابینان زنیم
۵
شادیِ رندان و قلّاشانِ عشق
ما دمِ اخلاص با ایشان زنیم
۶
کفر و ایمان پایبندِ عاقل است
ما به می بر کفر و بر ایمان زنیم
۷
ترکِ نام و ننگ و دین و دل کنیم
سنگ بر قندیلِ جسم و جان زنیم
۸
بارگاهِ فقر برگردون کشیم
سایهبانِ فاقه بر کیوان زنیم
۹
قصّه کوته کن نزاری بازگوی
وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم
نظرات
سیدنورمحمد