
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۲
۱
از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غم نامه های شسته و صد ره دریده را
۲
شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام
هر ذره از وجود دل آرمیده را
۳
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
کانجا به توتیا نبود صلح دیده را
۴
آورده ام به کف سر زلفی که بر دلم
شب کرده صبح عافیتی نادمیده را
۵
عرفی به زیر تیع مشو مضطرب که هست
اجری دگر ، شهیدِ به خون در تپیده را
تصاویر و صوت

نظرات
محمدعلی شیخ الاسلامی
یکی بودم
سیدمحمد جهانشاهی