عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۲۵۶

۱

نغمه ای کز ره تاثیر به شیون نکشد

به سماعش دل ماتم زدهٔ من نکشد

۲

دیت قتل من اینست که در روز جزا

بزنم دست به دامانش و دامن نکشد

۳

جذبهٔ قهر تو ای ذره ندانم تا کی

از ته غمکدهٔ سینه به روزن نکشد

۴

عاقبت درد همین است که در فصل بهار

دل مرغان خزان دیده به گلشن نکشد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بنده hashemimasoud۶۸@yahoo.com
۱۴۰۰/۱۰/۱۳ - ۲۳:۴۹:۴۹
مصراع دوم بیت دوم: «بزنم دست...»