
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۷۷
۱
بیا که در چمن انتظار آب نماند
جمال شاهد امید در نقاب نماند
۲
ز بس که چشمهٔ امید نم نداد برون
فریب تشنه لبان هم با سراب نماند
۳
کدام مسألهٔ شرع در میان افکند
که عقل معرفت آموز در جواب نماند
۴
هدایتی که ز تزویر امتان عناد
امید معرفت آموزی از کتاب نماند
۵
عنایت تو چنان زد صلای معموری
که در دیار محبت دل خراب نماند
۶
تهٔ پیالهٔ حسن تو را مه کنعان
چنان کشید که رشحه ای به آفتاب نماند
۷
بده به دست عنانی، عنان عرفی را
مبین که نیم قدم در ره صواب نماند
نظرات