عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۱۴

۱

ز من نبوده فغانی که دوش می کردم

نصیحت غم روی تو گوش می کردم

۲

فغان به شیوهٔ اهل دل است ای بلبل

وگر نه من ز تو افزون خروش می کردم

۳

گرم به جمع افسردگان قدم می رفت

به نالهٔ همه را شعله نوش می کردم

۴

ز صد وصال نیاید به شب، آن چه من به خیال

ز شیوه های تو با عقل و هوش می کردم

۵

چنان حلاوت لعل تو می ستودم دوش

که نیش را متاثر ز نوش می کردم

۶

اگر به راز فشانی لبم اجازت داشت

چه ها به عابد طاعت فروش می کردم

۷

نهم به این همه تردامنی، همان، عرفی

که عیب زاهد پشمینه پوش می کردم

تصاویر و صوت

نظرات