عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۵۴۶

۱

جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده

گویی به عزم خدمت جانان بر آمده

۲

ناز غرور کی نهد از سر که این نهال

گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده

۳

با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر

تا بوده در میان شهیدان بر آمده

۴

آشفتگی که صید تو گوید که این شکار

بسیار دست و پا زده تا جان بر آمده

۵

گویا که درد و داغ توام یار بوده است

کز سینه جان غمزده گریان بر آمده

۶

شوق دلم به دادن جان بین که گاه نزع

یک ناله برکشیده و صد جان بر آمده

۷

طوری است دیر ما که در او جلوه کرده است

حسنی که صد کلیم ز ایمان بر آمده

۸

مرهم اگر نسوخته در چاک سینه چیست

این شعله کز شکاف گریبان بر آمده

۹

هر گاه گفته ایم که عرفی اسیر کیست

آه از نهاد گبر و مسلمان بر آمده

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۸۲۹

نظرات