
عرفی
غزل شمارهٔ ۸۲
۱
کسی که بر اثر مدعای خویشتن است
کشیده تیغ ستم در قفای خویشتن است
۲
کسی که مایه ی امکان و شأن مطلب دید
اگر ملول نشیند به جای خویشتن است
۳
چنان ز فیض قناعت به عیش مشغولم
که نفس کام طلب در غذای خویشتن است
۴
هزار معجزه بنمود عشق و عقل جهول
هنوز امت اندیشه های خویشتن است
۵
عدیل فطرت عرفی است همت ساقی
که حاتم دگران و گدای خویشتن است
نظرات