
عرفی
غزل شمارهٔ ۸۶
۱
منم که طاعت بت لازم سرشت من است
اگر به کعبه عبادت کنم کنشت من است
۲
اگر چه حسن عمل نیست اجر آن هم نیست
که چشم اهل مروت به زشت من است
۳
روم به دوزخ و شکر بهشت می گویم
که این به نزد مکافات من بهشت من است
۴
کنار کشت و لب جو به غم زبان دارد
میان دایره ی غم کنار کشت من است
۵
بگیر آیینه عرفی ببین سر انجامم
که هر چه صورت حال تو سرنوشت من است
نظرات