عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۹۱

۱

اندوه هجر پیشه و شادی من است

جویای آفتابم و شب هادی من است

۲

زود آ ، که توتیا شود، این بیستون هجر

زین سان که زیر تیشه ی فرهادی من است

۳

تا خوانده ام که هیچ گره بی گشاد نیست

تلخی فروش هجر تو قنادی من است

۴

خضرم به چشم خوانده و ترسم خجل شود

این خاک چشمه خیز که در وادی من است

۵

آزادگی نه کام شناسای بندگی است

نشو و نمای بندگی، آزادی من است

۶

طغیان شوق بین که کجا زد به کشتنم

اندوه را که فخر به همزادی من است

۷

بلبل سرشت را غزل شوق بی نواست

عرفی تو گوش باش که این وادی من است

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۳۱۶

نظرات