اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۱۳۰

۱

گر سری در سر کار تو شود چندان نیست

با تو سختی به سری کار خردمندان نیست

۲

گردن ما ز بسی دام برون جست و کنون

سر نهادیم به بند تو، که این بند آن نیست

۳

ای دل، از میل به چاه زنخ او داری

به گنه کوش، که زیباتر ازین زندان نیست

۴

شمس را دیدم و مثل قمرش نور نداشت

پسته را دیدم و همچون شکرش خندان نیست

۵

سنگ جانی، که به سیمین تن او دل ندهد

بیش ازینش تو مخوان دل، که کم از سندان نیست

۶

در جهان نوش لبی را نشناسم امروز

که غلام دهن او ز بن دندان نیست

۷

محتسب را اگر آن چهره در آید به نظر

عذرها خواهد و گوید: گنه از رندان نیست

۸

اوحدی شاد شو از دیدن این روی و مخور

غم بی‌فایده چندین، که جهان چندان نیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۹/۰۸/۱۲ - ۰۴:۲۷:۰۲
ظاهرا در مصرع اول بیت سوم، واژه‌ی «ار» (به معنای اگر) اشتباها «از» چاپ شده.با تشکر از زحمات تان.