اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۲۱

۱

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا

طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا

۲

بفغانند مغان از من و از زاری من

شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا

۳

ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای

ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا

۴

اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم

راه دورست، درین میکده بگذار مرا

۵

مستم از عشق و خراب از می و بیهوش از دوست

دستگیری کن و امروز نگه دار مرا

۶

رندیی کان سبب کم زنی من باشد

به ز زهدی که شود موجب پندار مرا

۷

جای من دور کن از حلقهٔ این مدعیان

که بدیشان نتوان دوخت به مسمار مرا

۸

برتن از عشق چو پر فایده بندی دارم

پند بی‌فایده در دل نکند کار مرا

۹

گر از این کار زیانم برسد، باکی نیست

اوحدی، سود ندارد، مکن انکار مرا

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۴۷

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۵/۰۳/۲۵ - ۲۰:۰۵:۱۹
این غزل استقبالی است از قصیده خاقانی به مطلع:جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا