
اوحدی
غزل شمارهٔ ۳
۱
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا
۲
چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت
ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا
۳
چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا
هر کجا که بنشینی گو که کژدمست اینجا
۴
جو فروش مفتی را از نماز و از روزه
رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا
۵
گر حریف مایی تو، ما و کنج میخانه
ور زعشق میپرسی، عشق در خمست اینجا
۶
چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق
سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا
۷
همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم
گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا
۸
هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو
کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا
۹
اوحدی، ترا از چه نان نمیفروشد کس؟
گرنه نام بوبکری با تو در قمست اینجا
نظرات
رسته
مسعود
امین کیخا
میترا
همیشه بیدار
Sli Safari
Sli Safari
Seyed Tabibi