اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۰۳

۱

نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟

چه جرم رفت؟ که مستوجب جفای تو بودم

۲

نهان شدی ز من، ای آفتاب چهره، همانا

چو ذره شیفته عمری نه در هوای تو بودم؟

۳

غریب شهر توام، بر غریب خود گذری کن

چنان شناس که: خاک در سرای تو بودم

۴

به شهر خویش چو بیگانگان مرا ز در خود

مدار دور، که دیرینه آشنای تو بودم

۵

ز دیدنت همه را کار با نوا و مرانه

که سالهاست که من نیز بی‌نوای تو بودم

۶

مرا لب تو به دشنام یاد کرد همیشه

جزای آنکه شب و روز در دعای تو بودم

۷

من از کجا و غریبی و عاشقی و غم دل؟

غریب و عاشق و غم‌خوار از برای تو بودم

۸

هر آنکه سیم سرشکم بدید زود بداند

که این عطای تو باشد، چو من گدای تو بودم

۹

به قول اوحدی از دست داده‌ام دل، اگر نه

چه مرد چشم خوش و زلف دلربای تو بودم؟

تصاویر و صوت

نظرات