
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۴۵
۱
من که باشم؟ در زیان افتادهای
از هوی اندر هوان افتادهای
۲
بیخودی، رخ در بیابان کردهای
گمرهی، از کاروان افتادهای
۳
ناکسی، از بخت دوری جستهای
مفلسی، از خان و مان افتادهای
۴
گاه گویایی فضیحت گشتهای
وقت خاموشی زیان افتادهای
۵
از بهشت اندر جهنم رفتهای
بر زمین از آسمان افتادهای
۶
بر سر کوی سبکباران عشق
از گرانی رایگان افتادهای
۷
گوهر خود را ز خس نشناخته
وز خسی در خاکدان افتادهای
۸
دل ز غفلت بسته در جایی چنین
وانگه از جایی چنان افتادهای
۹
روز سربازی عنان پیچیدهای
وقت مردی ناتوان افتادهای
۱۰
همنشینان بر کنار بحر و من
از کنار اندر میان افتادهای
۱۱
اوحدیوار از برای این و آن
در زبان این و آن افتادهای
نظرات