
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۶
۱
بی تو نکردیم به جایی نشست
با تو نشستیم به هر جا که هست
۲
صورت خوب از چه به گیتی بسیست
چشم مرا مثل تو صورت نبست
۳
لاف نخستین «بلی» میزنم
روز نخستین که تو گویی:«الست»
۴
زلف سیه را به ازان میشکن
ورنه بسی دل که بخواهد شکست
۵
موی برست از کف امید ما
وز کف موی تو نخواهیم رست
۶
هر که کند گوش به گفتار تو
بس که به گفتار بخواهد نشست
۷
ای که ز من صبر طلب میکنی
خود چو منی را چه بر آید ز دست؟
۸
پند، که بیبادهٔ صافی دهی
کی شنود عاشق دردی پرست؟
۹
اوحدی از عشق تو دیوانه شد
گر دگری میشود از عشق مست
تصاویر و صوت

نظرات
سعید