اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۷۸

۱

آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست

ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست

۲

در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی

فریاد عندلیب ز هر جانبی بخاست

۳

تا پیش شاخ گل ننشینی، قدح به دست

آشوب بلبلان بندانی که: از کجاست؟

۴

هر دم بنفشه‌وار فرو می‌روم به خود

از فکر جام لاله که: خالی ز می چراست؟

۵

شاهد، بسوز عود، که خواهیم عیش کرد

مطرب، بساز عود، که خواهیم عذر خواست

۶

جز عشق هر هوس که پزی زین سپس، هدر

جز عیش هر عمل که کنی بعد ازین، هباست

۷

من عمر خود به عمر گل اندر فزودمی

گر راه بودمی به سر این فزود و کاست

۸

چون گل کلاه‌داری خود ترک می‌کند

بر ما عجب نباشد اگر پیرهن قباست

۹

ای نو رسیده سبزه، که آبت ز سر گذشت

گر سرگذشت خویش ز ما بشنوی رواست

۱۰

تا ما قفای گل بنبینیم چون هلیم

دست از می؟ ارچه سرزنش خلق در قفاست

۱۱

جز یاد بید و سرو مکن پیش اوحدی

کو نشنود به وقت گل الا حدیث راست

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۶۹

نظرات