
اوحدی
رباعی شمارهٔ ۱۸
۱
از لعل تو کام دل و جان نتوان خواست
فاشش نتوان گفت و نهان نتوان خواست
۲
پرسش کردی به یک زبانم شب دوش
و آن عذر کنون به صد زبان نتوان خواست
تصاویر و صوت

نظرات