
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۱
۱
خوشا بادی که با آن باد گرد کوی یار آید
خوشا گردی که از دنبال گرد آن شهسوار آید
۲
بهار مردم آن باشد که سرو و گل به بار آید
بهار عاشقان کان سرو قد گلعذار آید
۳
به بالین من آمد یار و رفت و برنیامد جان
نیامد چون به کار او ز جان زین پس چه کار آید
۴
نیامد یار دوش و غیر آمد بخت آنم کو
که امشب بر خلاف دوش ناید غیر و یار آید
۵
گلت از هم شگفت ایام نیکوئی غنیمت دان
نه آن باغی است این کز پی خزانش را بهار آید
۶
چه حالست اینکه هر گه من روم نومید برگردم
بکوی آنکه دایم مدعی امیدوار آید
۷
نیامد چون رفیق ای سرو گلرخ خوشنوا مرغی
درین گلشن اگر قمری صد و بلبل هزار آید
نظرات