رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۲۴۵

۱

چند از دست تو سوزد جان من

رحم کن بر جان من جانان من

۲

جان من درد تو و داغ تو چند

بر دل من باشد و بر جان من

۳

دامنم پرخون دل شد بسکه ریخت

خون دل از دیده در دامان من

۴

شرم بادم زین مسلمانی که برد

نامسلمان کودکی ایمان من

۵

غافل از درمان درد من مباش

ای طبیب درد بی درمان من

۶

ترسم آخر چشم خون افشان کند

آشکارا قصهٔ پنهان من

۷

نیست هست از هر چه در عالم رفیق

جز حدیث عشق در دیوان من

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۹۰

نظرات