
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۶
۱
افکند مرد چنین گر نگه پرفن تو
کیست مرد نگه پرفن مردافکن تو
۲
دلربائی نه لباسی است به قد همه کس
این قبا دوخته خیاط ازل بر تن تو
۳
بوی پیراهن یوسف شنود بار دگر
گر به یعقوب رسد نکهت پیراهن تو
۴
تو در آغوشی که آئی که ندارد هرگز
غیر پیراهن تو راه به پیرامن تو
۵
چه بود بهره ی گلچین ز تو ای گلبن ناز
که صبا دست تهی می رود از گلشن تو
۶
تا بگردن همه عشق است دلا وادی عشق
مرو آنجا که بود خون تو بر گردن تو
۷
اگر اینست سخن کس ننهد گوش رفیق
به سخن گفتن بلبل ز سخن گفتن تو
نظرات