رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۳۷

۱

به تن تا جان غم فرسود من هست

غم و درد توام در جان و تن هست

۲

تو آن لیلی شیرینی که هر سو

صدت مجنون هزارت کوهکن هست

۳

نه چون رخسار و نه چون قامت تو

گلی در باغ و سروی در چمن هست

۴

ز یعقوب و زلیخا گر به عالم

حدیث یوسف گل پیرهن هست

۵

عزیز من چو یعقوب و زلیخا

تو را عاشق بسی از مرد و زن هست

۶

به بزمی نیست حاجت پرتو شمع

که آن چشم و چراغ انجمن هست

۷

نگوید تا سخن آن غنچه لب نیست

کسی را این گمان کان را دهن هست

۸

مرا با یار، یارای سخن نیست

رفیق ارنه به یارم صد سخن هست

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۱۰۱

نظرات