
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۶۱
۱
کار من مهر تو و پیشه تو کین منست
کین من رسم تو و مهر تو آئین منست
۲
تا مرا هست وفا پیشه، ترا هست جفا
تا ترا هست جفا کیش، وفا دین منست
۳
شادی من غم و اندوه دل خرم تست
غم تو عیش و نشاط دل غمگین منست
۴
آنکه تشویش ندانسته، دل ساکن تو
وانکه تسکین نشناسد، دل مسکین منست
۵
زان ننالم ز غم درد که درد غم تو
باعث صبر من و موجب تسکین منست
۶
روی نیکوی تو روزی که نبینم آن روز
تیره عالم همه بر چشم جهان بین منست
۷
نیست از سوز نهانم کسی آگاه رفیق
مگر آن شمع که شب بر سر بالین منست
نظرات