
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۷۳
۱
دلدار من به زاری اگر یار من شود
کار جهان به کام دل زار من شود
۲
داند که کیست باعث آشفتگی مرا
آشفته ای که شیفته ی یار من شود
۳
ابر بهار، گریه ی من گر به کوی تو
بیند خجل ز دیده ی خونبار من شود
۴
بسیار شد غم من و ترسم که غیر، شاد
از شادی کم و غم بسیار من شود
۵
در بیع من به غیر زیان هیچ سود نیست
بی سود خواجه کو که خریدار من شود
۶
هر شب چراغ محفل اغیار شد، نشد
یک شب رفیق شمع شب تار من شود
نظرات