رضی‌الدین آرتیمانی

رضی‌الدین آرتیمانی

غزل شمارهٔ ۱۰

۱

کسی که در رهش از پا و سر خبردار است

نه عاشق است که در بند کفش و دستار است

۲

غمی به گرد دلم جلو‌ه‌گر شده که از آن

غباری ار بنشیند بر آسمان بار است

۳

بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی

که در خرابهٔ ما زین متاع بسیار است

۴

بر آستانه او عاشقانه جان درباخت

رضی که در غم عشقش هنوز بیمار است

تصاویر و صوت

دیوان رضی الدین آرتیمانی به کوشش احمد کرمی ۱۳۷۳ - رضی الدین آرتیمانی - تصویر ۹۰

نظرات

user_image
محمدرضا پوستی
۱۳۹۱/۰۴/۰۶ - ۱۴:۵۸:۰۵
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
user_image
مریم السادات لطیفی
۱۳۹۹/۱۲/۰۲ - ۱۷:۲۱:۳۸
بیت سوم به دیگران درست است