
رضیالدین آرتیمانی
غزل شمارهٔ ۷۶
۱
تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه
ببری دل ز دست سنگ سیاه
۲
زیر دستت چه آسمٰان چه زمین
پایمالت چه آفتاب و چه ماه
۳
روز مستی نمیبریم بسر
این زمان آمدیم بر سر راه
۴
چون ننالیم که از تماشایش
باز گردد بسوی دیده نگاه
۵
آنچه آن جلوه کرد با جانم
برق هرگز نمیکند به گیاه
۶
ای که بی باک بر سر راهش
میروی و نمیروی از راه
۷
باش یک لحظه تا برون آید
آفتابم ز زیر ابر سیاه
۸
نفست از چه مرده زنده کند
گر نه روح اللهی، بلا اشباه
۹
سنگ سوزم اگر ببٰارم اشک
چرخ ریزم اگر بر آرم آه
۱۰
گاه و بیگاه منع ما نکنی
چشمت ار بر رخش فتد ناگاه
۱۱
گفتمش میرود رضی گفتا
هر کجا میرود خدا همراه
نظرات