رضی‌الدین آرتیمانی

رضی‌الدین آرتیمانی

غزل شمارهٔ ۸۲

۱

نمیدانی تو رسم دوست داری

نمیدانم که با جانم چه داری

۲

مگو پیمان و عهدم استوار است

که در پیمان شکستن استواری

۳

غمت چندانکه با ما سازگار است

تو صد چندان بما ناسازگاری

۴

غبارم را توانی داد بر باد

اگر بر دل ز من داری غباری

۵

دمار از روزگار غم بر آرم

اگر افتد بدستم روزگاری

۶

رضی گوئی تو را دیگر چه حال است

خبر گویا ز حٰال مانداری

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
،،،
۱۳۹۶/۰۲/۳۱ - ۰۳:۴۲:۲۳
دمار از روزگار غم برآرماگر افتد به دستم روزگاریواقعا زیباااااا
user_image
خرم روزگار
۱۳۹۶/۰۲/۳۱ - ۱۶:۱۲:۲۷
با سپاس از گمنام-1 که از پریشانیم بدر آورد و خرمی بخشید.عماد خراسانی که جایش در گنجور خالیست، می فرماید:بر ما گذشت نیک وبد، اما تو روزگارفکری به حال خویش کن ، این روزگار نیست.