
رضیالدین آرتیمانی
غزل شمارهٔ ۸۳
۱
چه التفات به خار و خس چمن داری
که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری
۲
تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق
چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری
۳
مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز
هزار عربده با خوی خویشتن داری
۴
خورند خون همه اعضا ز ذوق شمشیرت
مگر به خاطر خود فکر قتل من داری
۵
نشاط و عیش ببزم تو خوشه چینانند
که می قدح قدح و گل چمن چمن داری
۶
چه دوستیست به آن سنگدل رضی دیگر
چه دشمنیست که با جان خویشتن داری
نظرات