
رودکی
شمارهٔ ۱۱
۱
گل صدبرگ و مشک و عنبر وسیب
یاسمین سپید و مورد بزیب
۲
این همه یکسره تمام شدست
نزد تو، ای بت ملوک فریب
۳
شب عاشقت لیلهالقدرست
چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب
۴
به حجاب اندرون شود خورشید
گر تو برداری از دو لاله حجیب
۵
وآن زنخدان بسیب ماند راست
اگر از مشک خال دارد سیب
تصاویر و صوت

نظرات
حمیدرضا
جهانگیر
بهرنگ
علی
پاسخ داده شود که معنای «یدنین» در آیه جلباب چیست؟«یدنین» از ریشه لغوی «دنو» و مصدر اِدناء؛ به معنای نزدیک کردن در مقابل دور کردن است.دور نمودن هر چیز، مناسب با آن است، مثلاً دور کردن دشمن یعنی فاصله انداختن بین دشمن و خود؛ دور کردن اخلاق زشت یعنی آراسته شدن به صفات نیک و نابود کردن اخلاق ناشایست؛ دور کردن لباس یعنی کَندن و بیرون آوردن آن؛ در مقابل نزدیک کردن لباس یعنی پوشیدن آن. اما چرا قرآن از «دنو» و معنای نزدیک کردن استفاده کرده، ریشه های لغوی مثل ستر به معنای پوشاندن و پوشیدن را به کار نبرده است؟کلمه چادر واژه ای است پهلوی که به دو صورت «چادُر و چادَر» به کار رفته است. در کتاب های لغت به خاستگاه فارسی و ایرانی بودن این واژه اشاره شده است.جلباب پوششی فراگیر مثل چادر بوده که از بالای سر تا پا را می پوشانده است. این دیدگاه از کتاب های فراوانی استفاده می گردد.به قرینه تقابل معنوی بین معنای نزدیک و دور کردن به نظر می رسد علت این باشد که دور کردن و کَندن لباس، همراه و ملازم با نوعی تنفّر و انزجار است، مثل وقتی که انسان هنگام خستگی، انزجارآمیز لباسش را دور می افکند. در مقابل، نزدیک کردن لباس به بدن، همراه و ملازم با قرابت و ارتباط معنوی می باشد.قرآن مجید با استفاده از تعبیر «دنو» و نزدیکی در آیه جلباب به بانوان دستور داده است که جلباب را با علاقه بپوشند، تا با نوعی محافظت و دقت همراه باشد، نه مانند کسی که به صورت اجبار، لباسی را به تن می کند.با این همه برخی تفسیرها از جمله تفسیر معتبر المیزان علامه طباطبایی، ادناء در آیه را به ستر و پوشاندن معنا کرده اند.استاد مطهری نیز تصریح کرده است که مقصود از نزدیک ساختن جلباب، پوشاندن با آن می باشد، یعنی زنان وقتی می خواهند از خانه بیرون بروند، روسری بزرگ خود را بردارند؛ البته معنی لغوی «ادناء» و نزدیک ساختن چیزی، پوشانیدن با آن نیست بلکه از مورد چنین استفاده می شود.وقتی به زن بگویند جامه ات را به خود نزدیک کن، مقصود این است که آن را رها نکن. آن را جمع و جور کن و خود را با آن بپوشان.استفاده زنان از پوشش های بزرگ که بر سر می افکنده اند دو نوع بوده است:یک نوع جنبه تشریفاتی و اسمی داشته است، همچنان که در عصر حاضر چادر داشتن بعضی بانوان صرفا جنبه تشریفاتی دارد و با چادر بدن خود را نمی پوشانند بلکه آن را رها می کنند. وضع چادر سرکردن شان نشان می دهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند و از اینکه مورد بهره برداری چشم ها قرار بگیرند ابا و امتناعی ندارند.نوع دیگر بر عکس بوده، زن چنان با مراقبت جامه های خویش را به خود می گیرد و آن را رها نمی کند که نشان می دهد اهل عفاف و حجاب است، که ناپاک دلان را نومید می سازد. تعلیل دنباله آیه جلباب «ذلِکَ أدْنی أنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» مؤید نوع دوم است.حال که آشکار گشت «یدنین» و «ادناء» در آیه به معنای پوشاندن است، در مورد کیفیت پوشش بدن با جلباب، برخی از تفاسیر از ابن سیرین نقل کرده اند: مراد قرار دادن جلباب و رداء بالای ابرو و گرد کردن و قرار دادن گوشه های جمع شده آن بالای بینی است.کیفیت پوشش بیان شده برای جلباب همان کاری است که امروزه بسیاری از دختران و زنان مؤمن و مسلمان چادرپوش (که حساسیت بیشتری نسبت به رعایت حجاب دارند) انجام می دهند. جلباب جلباب یعنی چه جلباب چیست معنی جلباب چیست معنی جلباب معنای جلباب معنای جلباب چیست جلباب به چه معناست جلباب در قرآن جلباب یعنی معنی کلمه جلباب معنی واژه جلباب جلباب ترکی جلباب مغربیحجیب . [ ح ِ ] (ع اِ) پرده . از حجاب ساخته شده است . (از ناظم الاطباء). مماله ٔ حجاب :بحجاب اندرون شود خورشیدگر تو گیری از آن دو لاله حجیبآن زنخدان به سیب ماند راستاگر از مشک خال دارد سیب .رودکی .تا چشم نظاره زو خبر ندهدهم نور جمال او حجیبش بین .خاقانی .من ترا بیدار کردم از نهیبتا نسوزد آنچنان آهی حجیب .مولوی .بانگ حق اندر حجیب و بی حجیبآن دهد که داد مریم را ز جیب .مولوی .آنکه در عقل و گمان هستش حجیبگاه پوشیده ست و گه بدریده جیب .مولوی .همچنین می بود تا کشف حجیبتا بیابد آن گهر را او ز جیب .مولوی .چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشمکاندر میان جانی و از دیده در حجیب .سعدی .از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیبجمعمی بینم عیان در روی او من بی حجیب .سعدی .سیبِ زنخدان. ( سیب + زنخدان ) عبارتی است شاعرانه برای چانه.مثال:"اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد. آن حلق داوودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته. متوقع که در کنارش گیرم."(گلستان سعدی، باب پنجم - در عشق و جوانی)سیبلغتنامه دهخداسیب . (اِ) پهلوی «سپ » ، اورامانی «سوو» ، گیلکی «سب » ، طبری «سه »، مازندرانی کنونی «سیف و سف » ، خوانساری «سو» . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). تفاح . (منتهی الارب ) :نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبکنه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب .ناصرخسرو.سیب صفاهان الف فزود در اولتا خورم آسیب جانگزای صفاهان .خاقانی .میوه های لطیف طبعفریباز ری انگور و از سپاهان سیب .نظامی .اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبیبرآورند غلامان او درخت از بیخ .سعدی .سیب و زردآلو و آلوچه و آلوبالوباز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.بسحاق اطعمه .- سیب آزایش ؛ نوعی از سیب است که در اصفهان بهتر باشد. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : و میوه های تازه و شیرین و رسیده مثل سیب های گوناگون چون سیب آزایش آبدار چون سیب بی آسیب زنخدان لعبتان چگل .(ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 108).سیب آزایش ذقن داریچه غم از ضعف حال من داری .خان خالص (از آنندراج ).غبغب ساقی بدست آریم در مستی ندیمضعف دل را چاره ای از سیب آزایش کنیم .میرزا زکی ندیم (از آنندراج ).خال چون بوسه گره گشته بگرد دهنتسیب آزایش بهتر ز دلیل ذقنت .میرنجات (از آنندراج ).- سیب آفتابی ؛ کنایه از سیب داغدارو پژمرده .- سیب بخور ؛ نوعی از سیب بسیار خوشبو که پوست آنرا مانند عود بخور کنند. (از آنندراج ) (غیاث ) :ز آتش تب بر رخ آن رشک حورسیب زنخ سوخت چو سیب بخور.میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).- سیب پیاده ؛قسمی سیب که هم پوست و هم گوشت و میوه آن سرخ است .- سیب ترشک ؛ قسمی سیب که طعم ترش دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).- سیب جنگلی ؛درخت سیب جنگلی که از نیاکان سیب باغی میباشد آنرا در رودسر، سیب ، هسیب و هسی و در طوالش سف و در ارسباران و آستارا آلما خوانند. (از جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 237).- سیب دست افشار ؛ از عالم ترنج دست افشار. (آنندراج ).- سیب دلیلی ؛ سیب مخصوص یزد. (آنندراج ) :بیوسف راهبر گردیده آن چاه زنخدانمدلالت کرد این سیب دلیلی تا بکنعانم .محسن تأثیر (از آنندراج ).- سیب مُسکان ؛ سیب مخصوص طوس . (آنندراج ) :بشاخ سیب پیدا سیب مسکانچو بر زلف بتان سیب زنخدان .نجیب خالص (از آنندراج ).- امثال :سیب تا فرودآمدن هزار چرخ میخورد ؛ یعنی تا چشم بهم زنی چرخ هزار چرخ زند و عجب چیزها روی کار آورد. (آنندراج ).سیبی و سجودی ؛ به معنی تحفه ٔ محقر و نیاز بسیار. (آنندراج ) :درطریقت چونکه سیبی و سجودی گفته اندپیش هر سیب زنخدانی سجودی میکنم .سالک قزوینی (از آنندراج ).سیبی و سجودی دان دل بر کف تسلیم .در عالم درویشی از کفر همین دارم .ابراهیم ادهم (از آنندراج ).|| (ص ) سرگشته . مدهوش . (برهان ). || (اِ) سرگشتگی . (برهان ). رجوع به سیب و تیب شود.