
رودکی
شمارهٔ ۴۰
۱
صرصر هجر تو، ای سرو بلند
ریشهٔ عمر من از بیخ بکند
۲
پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟
اگر آن زلف دوتا نیست کمند
۳
به یکی جان نتوان کرد سؤال:
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
۴
بفگند آتش اندر دل حسن
آن چه هجران تو از سینه فگند
نظرات
حمیدرضا
سعید عابدی