سعدی

سعدی

بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت

۱

یکی از بزرگان اهل تمیز

حکایت کند ز ابن عبدالعزیز

۲

که بودش نگینی در انگشتری

فرو مانده در قیمتش جوهری

۳

به شب گفتی از جرم گیتی فروز

دری بود از روشنایی چو روز

۴

قضا را درآمد یکی خشک سال

که شد بدر سیمای مردم هلال

۵

چو در مردم آرام و قوت ندید

خود آسوده بودن مروت ندید

۶

چو بیند کسی زهر در کام خلق

کیش بگذرد آب نوشین به حلق

۷

بفرمود و بفروختندش به سیم

که رحم آمدش بر غریب و یتیم

۸

به یک هفته نقدش به تاراج داد

به درویش و مسکین و محتاج داد

۹

فتادند در وی ملامت کنان

که دیگر به دستت نیاید چنان

۱۰

شنیدم که می‌گفت و باران دمع

فرو می‌دویدش به عارض چو شمع

۱۱

که زشت است پیرایه بر شهریار

دل شهری از ناتوانی فگار

۱۲

مرا شاید انگشتری بی‌نگین

نشاید دل خلقی اندوهگین

۱۳

خنک آن که آسایش مرد و زن

گزیند بر آرایش خویشتن

۱۴

نکردند رغبت هنرپروران

به شادی خویش از غم دیگران

۱۵

اگر خوش بخسبد ملک بر سریر

نپندارم آسوده خسبد فقیر

۱۶

وگر زنده دارد شب دیر باز

بخسبند مردم به آرام و ناز

۱۷

بحمدالله این سیرت و راه راست

اتابک ابوبکر بن سعد راست

۱۸

کس از فتنه در پارس دیگر نشان

نبیند مگر قامت مهوشان

۱۹

یکی پنج بیتم خوش آمد به گوش

که در مجلسی می‌سرودند دوش

۲۰

مرا راحت از زندگی دوش بود

که آن ماهرویم در آغوش بود

۲۱

مر او را چو دیدم سر از خواب مست

بدو گفتم ای سرو پیش تو پست

۲۲

دمی نرگس از خواب نوشین بشوی

چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی

۲۳

چه می‌خسبی ای فتنه روزگار؟

بیا و می لعل نوشین بیار

۲۴

نگه کرد شوریده از خواب و گفت

مرا فتنه خوانی و گویی مخفت

۲۵

در ایام سلطان روشن نفس

نبیند دگر فتنه بیدار کس

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 371
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 52
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 52
بوستان سعدی مذهب و مصور نوشته شده در قرن نهم هجری قمری در ایران » تصویر 56
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 97

نظرات

user_image
آرمان
۱۳۸۹/۰۷/۱۱ - ۱۷:۰۵:۰۴
کوچک که بودیم بعضی شعر ها را جور دیگر برایمان می خواندند. مثلاً:یکی از بزرگان اهل تمیز، تا بلند شد سرش خورد به میزما می خندیدیم، امااز کجا می دانستیم شعر تحریفی ست؟
user_image
حامد یعقوبی
۱۳۹۱/۰۹/۱۴ - ۰۳:۵۹:۵۳
1.کوچک که بودیم بعضی شعر ها را جور دیگر برایمان می خواندند. مثلاً: یکی از بزرگان اهل تمیزشد از بوی روغن نباتی مریض(البته متاسفانه)
user_image
علی
۱۳۹۲/۰۲/۰۱ - ۲۲:۲۶:۲۵
شنیدم که می‌گفت و باران دمعیعنی چی؟
user_image
رحمان
۱۳۹۲/۰۲/۲۳ - ۰۷:۴۱:۴۲
سلام بشمامعنی دمع اشک است. در نصف دوم این بیت سعدی گریستن انسان را مشابه کرده به گریستن شمع که چگه میکند.سلامت باشید.
user_image
وحید
۱۳۹۲/۰۳/۱۷ - ۰۸:۱۹:۱۲
سلامای کاش در دنیای امروزی هم سلاطین اینقدر به فکر مردم بودند که از بعضی داشته هاشون میگذشتن برای رفاه حال مردم
user_image
نوشا
۱۳۹۳/۰۶/۰۶ - ۰۷:۰۲:۴۷
معنی بیت آخر چیه ؟
user_image
راحله
۱۳۹۴/۰۳/۱۰ - ۰۴:۲۶:۲۵
من یک مفهوم کلی از این شعر میخواستم که در حد 2 یا 3 خط باشه ولی تو سایت شما متاسفانه این امکان وجود نداشت که بتونم مفهوم شعرو پیدا کنم.باید چیکار کنم؟؟؟؟
user_image
راحله
۱۳۹۴/۰۳/۱۰ - ۰۴:۲۸:۲۶
یکی منو راهنمایی کنه لطفا!!!!
user_image
علی
۱۳۹۴/۰۵/۱۷ - ۱۲:۱۱:۱۳
یعنی مرام جوانمردان اینه که حتی اگر خودشون در آرامش و نعمت باشند اما مردم را در ناراحتی و رنج ببینند، رنج میکشند و هر چه که دارند میدهند تا کمی از بار رنج دیگران کم کنند.من از بی نوایی نیم روی زردغم بینوایان رخم زرد کرد
user_image
فرخی
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۰۰:۱۷:۳۶
در بیت دوم ،مصرع دوم "فرو مانده در قیمتش مشتری ؛صحیح است.چون هم قافیه ی با مصرع اول است و ضمنا معنای ان نیز هماهنگ با شعر است ،
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۰۲:۲۷:۴۲
که بودش نگینی بر انگشتریفرو مانده در قیمتش جوهریجوهری=جوهر{گوهر)فروشکه گوهر فروش در ارزش آن مانده باشد از بس گران باشد.بحث از خود گذشتگی ست نه اینکه خلیفه حراجی باز کرده در ضمن قیمت نهادن کار فروشندگان هست نه مشتریها
user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۱۲:۵۲:۱۳
شمس‌الحق عزیز، در این جا باید دو نکته رو در نظر داشت: -اول اینکه اگر این سؤال راجع‌به شاعری پرسیده می‌شد که وسواس در به‌کار بردن کلمات (سره) پارسی داشت، اونوقت جای تامل وجود می‌داشت. اما سعدی و شعرای غزل‌سرا غالبا چنین وسواسی ندارن. - ظاهرا لغت جوهری بعنوان جواهرشناس متداول بوده و در بازه زمانی زندگی اونها بیشتر از گوهری بر سر زبان بوده. یک سیر اجمالی در اشعار خود سعدی نشون میده سعدی بارها این لغت رو استفاده کرده که گاهی صراحتا بهمین معنیه و گاهی مقارن ایهام هم هست (دربرگیرنده معنای معنوی جوهر (=گوهر)). مثلا چیزی که در ذهنم هست اینه:گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنیحتی راجع‌به حافظ هم این استفاده به صورت ملموسی دیده میشه. فقط بعنوان یک مثال:که قدر گوهر یک دانه جوهری داندعلی‌الخصوص این مصرع اخیر تعمد شاعر رو در بکار بردن جوهری بجای گوهری برای صاحب صنف کاملا نشون میده ( چون کلمه گوهر هم در اون هست). بنابراین نتیجه می‌گیریم که یک دلیل عمده رایج بودن جوهری بجای گوهری هست در اون بازه زمانی و عدم وسواس شاعر برای خرج کلمات پارسی سره، باعث شده همین رو استفاده کنه.
user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۴ - ۰۲:۲۹:۳۲
شمس‌الحق عزیز، در این جا باید دو نکته رو در نظر داشت:-اول اینکه اگر این سؤال راجع‌به شاعری پرسیده می‌شد که وسواس در به‌کار بردن کلمات (سره) پارسی داشت، اونوقت جای تامل وجود می‌داشت. اما سعدی و شعرای غزل‌سرا غالبا چنین وسواسی ندارن.- ظاهرا لغت جوهری بعنوان جواهرشناس متداول بوده و در بازه زمانی زندگی اونها بیشتر از گوهری بر سر زبان بوده. یک سیر اجمالی در اشعار خود سعدی نشون میده سعدی بارها این لغت رو استفاده کرده که گاهی صراحتا بهمین معنیه و گاهی مقارن ایهام هم هست (دربرگیرنده معنای معنوی جوهر (=گوهر)). مثلا چیزی که در ذهنم هست اینه:گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنیحتی راجع‌به حافظ هم این استفاده به صورت ملموسی دیده میشه. فقط بعنوان یک مثال:که قدر گوهر یک دانه جوهری داندعلی‌الخصوص این مصرع اخیر تعمد شاعر رو در بکار بردن جوهری بجای گوهری برای صاحب صنف کاملا نشون میده ( چون کلمه گوهر هم در اون هست). بنابراین نتیجه می‌گیریم که یک دلیل عمده رایج بودن جوهری بجای گوهری هست در اون بازه زمانی و عدم وسواس شاعر برای خرج کلمات پارسی سره، باعث شده همین رو استفاده کنه.
user_image
.....
۱۳۹۵/۰۳/۲۴ - ۲۳:۳۲:۲۴
مرا راحت از زندگی دوش بودکه آن ماهرویم در آغوش بوداین بیت مطلع غزل سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۵۸هست
user_image
nabavar
۱۳۹۵/۰۳/۲۸ - ۱۰:۵۱:۳۹
عیسی خان اگر چه سخن زشت گوییایک نکته گویمت بشنو رایگانیاهجو کسی مگو که ترا مه بود به سنشاید ترا پدر بود و تو ندانیا،،،لا اقل رعایت سنّ استاد را میکردی
user_image
نون
۱۳۹۵/۱۲/۰۹ - ۱۰:۲۵:۳۸
پدر بزرگ من هم همیشه شوخیاش با شعر بود یا قافیه داشت مثلا یکیش این بودبالهجه اصفهاتی بخونینیکی از بزرگان اهل تمیز اومد راه برد سرش خورد تو میزیایکی از بزرگان اهل سده برای خرش ساندویچ اسده
user_image
صمد
۱۳۹۶/۱۰/۱۲ - ۰۳:۵۴:۲۰
سلام . وگر زنده ماند شب دیر تاز....یعنی چه؟
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۱۲ - ۰۶:۴۶:۴۰
دیریازدیر+یازریشه یاز فعل یازیدن است که دراز کردن است مانند:دست یازیدن:دست درازیدیریاز=دیردراز(شب طولانی)میگوید اگر ملک شب دراز دیرگذر (درازتر برای بینوایان) را بیدار بماند مردم به آرام و ناز بخوابند.یعنی پادشاهی باشد که مردم در پناه او باشندچنانکه در بیت پیشین آورده که اگر پادشاه شبان آسوده بخوابد و به فکر مردم نباشد فقیر شب آسوده نخواهد خوابید.اگر خوش بخسبد ملک بر سریرنپندارم آسوده خسبد فقیراینها از زبان ملک عمر بن عبدالعزیز اموی است که از او به نیکی یاد شده
user_image
جعفرزاده
۱۳۹۷/۰۷/۲۲ - ۰۷:۵۹:۰۷
عزیزان بیایید بجای پرداختن به صحبت های غیرمرطبت به همدیگه در فهم بهتر و دقیق تر ابیات کمک کنیم.
user_image
سمیه
۱۳۹۷/۰۸/۰۹ - ۲۱:۰۶:۵۷
درود بر شما. من کلیات اشعار سعدی علیه الرحمه را دارم. اما همین شعر زیبا تا بیت ( نکردند رغبت هنر پروران ... ) در آن کتاب آمده. خب این یعنی کتاب من که تصحیح یکی از بزرگان هم هست ناقصه؟ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. لطفا اگر مقدور هست به ایمیل بنده جواب رو ارسال کنید. با سپاس
user_image
اسماء جوان
۱۳۹۸/۱۰/۰۵ - ۱۵:۵۶:۵۱
باعرض معذرت جملهٔ اجزای علم می‌توانند برای اهل ادب و عرفان حکم استاد داشته باشند حتی در مواردی استادی خود را مرهون شاگردی میداند . ما به دانشگاه نیک زندگی . بنده ایم و لیک در تابندگی. هم معلم هم یکی دانش پژوه . هم یکی باشیم یاران هم گروه . قطره ای هستم ز دریای وجود . اوست.بود و من از اویم در نمودمن نمود و عین بودم ای عجب. هر دو یک چیزیم این مربوب و ربمدتی تخم دوئیت کاشتم . خویشتن را غیر می‌پنداشتم . یافتم چون در تکامل ارتفاع . گشتم آ گاه و نبودم جز خداخور نمایان شد به شکل آفتاب .هر دو یک چیزند خود آنرا بیابخود برای خویشتن دارد وجود .پس برای خویش باشد در سجوداگر به وحدت وجود باور داشته باشیم و خویش را در این جمع اهل دل سهیم بدانیم یکدیگر را مثل دسته گلی در آغوش میفشردیم و بجای صحبتهای تند به نرمی و با لطافت باهم برخورد میکردیملا یسمعون فیها لغوٱ ولا تأثیما . الا قیلٱ سلامأ سلامتیا حق
user_image
پدرام
۱۳۹۹/۰۸/۲۷ - ۲۱:۲۳:۲۷
من فقط به خاطر عبدالعزیز میخونمش
user_image
داود
۱۳۹۹/۰۹/۲۷ - ۲۳:۱۳:۱۶
باعرض سلام وادب خدمت اساتیدمحترم وپاسداران زبان فارسی احتراما" 1 - این شعرسعدی علیرحمه درسال1335خورشیدی (اکنون سال1399خورشیدی است)جزئ دروس کتاب فارسی چهارم دبستان بودکه دانش آموزان ازجمله بنده بایدانراحفظ(ازبر)میکردیم. درانجاهم برای حفظ قافیه شعر(فرومانده درقیمتش مشتری )بود. 2 - ایکاش ما بجای ایرادگرفتن از یکدیگردرپی یافتن منظوروهدف شاعرباشیم وانرابکارببریم تاابنائ بشردرارامش نسبی باشند. الخصوص دراین دوره وانفساکه اکثرما فقط درحفظ وبقای خودکوشاهستیم.انشالله خواهیدبخشید بنده نویسنده نیستم
user_image
امیر گیاهچی
۱۴۰۰/۰۷/۲۷ - ۱۴:۱۴:۳۱
بن ماضی از مصدر خفتن می‌شود خفت و بن مضارع از این مصدر می‌شود خسب اما گویا سعدی از بن ماضی به جای بن مضارع استفاده کرده  نگه کرد شوریده از خواب و گفت / مرا فتنه خوانی و گویی مخفت 
user_image
مر یم
۱۴۰۰/۰۸/۱۲ - ۱۶:۵۶:۱۳
سلام.این پنج بیتی که سعدی آخر گفته رو میشه معنی کنید
user_image
محسن خطیبی
۱۴۰۰/۰۸/۱۳ - ۰۵:۴۶:۵۹
فراوان درود خوانش دوم همراه با ایراد جزیی است استناد نکنید اما در نوشتار به شب گفتی آن جرم گیتی فروز درسته چون باید صفت اشاره باشه نه حرف اضافه از در اینجا کاربردی نداره بعضی از دوستان مثل خوانش دوم گفته بودند فرومانده در قیمتش مشتری !!! مشتری چرا؟ مگه شما میرید چیزی میخرید فروشنده قیمت تعیین میکنه یا شما؟ پس قیمت را فروشتده تعیین میکنه درست اینه که بگید فرومانده در قیمتش گوهری (جواهرفروش)
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۰/۰۸/۱۷ - ۱۳:۱۱:۲۳
سلام خدمت مریم خانم برای معنی کردن پنج بیت آخر که فرمودید نیاز به کمی توضیحه سعدی علیه الرحمه میفرمایند در زمان قحطی، در دوره  ابن عبدالعزیز  که مردم در مشقت قرار گرفتن  ایشون با فروش نگین انگشتریش و هزینه کردن او در تامین معاش، مردم را مساعدت کرده وعلیرغم ملامت اطرافیان در تعریف از اون جواهر واینکه نادر وبینظیره  میگه دور از مروته که مردم در عذاب باشن ، وپس از اون بنظر من شاه بیت شعر رو میاره اونجا که از زبان شاه میگه : خنک انکه آسایش مرد وزن گزیند  به آرایش خویشتن که البته پر واضحه که این آرایش میتونه مصادیق زیادی داشته باشه بگذریم ،بعد اشاره میکنه به اتابک ابو بکر ابن سعد که در دوره زمامداری  ایشون هم ظاهرا طبق گفته سعدی بحمد خدا ایشون نیز دارای این سیرت نوع پروری ودستمندی از مردم است  وهیچ فتنه ای در شهر فارس وجود نداره  وهمه در راحتند حالا میرسیم به پنج بیت مد نظر جنابعالی که به خواسته شاهدی  بر ابیات بالا باشه  مرا راحت از...... زندگی دوشین من خوب بود که یارم ومعشوقم در آعوشم بود ولی دیدم که مست خوابه وبدون توجه  به اوگفتم ای که سرو در پیش تو حقیره  بیدار شو وچشمانت را از خواب بشوی و بگو وبخند بامن از می لعلت( کنایه از لبان معشوق) بیار تا بچشیم  از چه رو خوابیده ای وچه وقت خوابه ،ای فتنه روزگار معشوق در جواب میگه تو منو فتنه میخوانی  اونم در زمان سلطان روشن نفس که نشانی از فتنه نیست، میگی بیدار باش در صورتیکه طبق گفته خودت کس از فتنه در پارس دیگر نشان نبیند پس من چگونه بیدار باشم امیدوارم مفید واقع بشه ولی منو برد به فضای دوره دبستان که این شعر  رودر کتاب فارسی  میخوندیم  همه چیز تنزل میکنه حتی کتابهای درسی صد افسوس  شاد وخرم باشید
user_image
مهات
۱۴۰۲/۰۳/۱۶ - ۱۹:۵۵:۴۴
از نوشته‌ی استاد گیتی نوین: انگشتری با مشتری هم‌قافیه است و این از شاهکارهای استاد سخن است.  چون در یک بند آگاهی خودرا ازاقتصاد خرد microeconomics و روانشناسی نشان می‌دهد. فرو مانده در قیمتش مشتری -- جوهری به میانای جواهرفروش هنگامی‌که می‌خواهد نگینی را بخرد خودش مشتری است و  پس از خرید نگین هنگامی که  ‌آنرا به فروش می‌گذارد از  بهای آن آگاه ست. زیرا جوهری به آوند فروشنده از هزینه‌ئی که  برای خرید نگین پرداخته ‌آگاه‌ست و با افزودن درصد سود خود بهای ‌نگین را می‌داند. پس تنها هنگامی که جوهری  مشتری است مانند مشتری ‌هائی که برای خرید نگین به نزد او می‌آیند از بهای آن ‌آگاه نیست. و هنگامیکه مشتری از بهای آن آگاه می‌شود (در اینجا استاد سخن از مفهومی که اقتصاددانان representative buyer بهره می‌گیرد و آن مشتری‌ئی ست که  در میانگین گروه مشتریان جای دارد)  از  پرداختن بهای هنگفت آن فرومی‌ماند. به زبان ساده مشتری معمولی توان پرداخت بهای هنگفت نگین را ندارد.  
user_image
هیراد صالحی
۱۴۰۲/۱۲/۱۰ - ۱۳:۴۸:۰۸
این شعر مورد علاقه من است!
user_image
هیراد صالحی
۱۴۰۲/۱۲/۱۰ - ۱۳:۵۰:۴۰
پدرم به من می گوید:یکی از بزرگان اهل خرد       برای خرش بستنی می خرد 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂