سعدی

سعدی

بخش ۱۳ - حکایت در معنی سفاهت نااهلان

۱

طمع برد شوخی به صاحبدلی

نبود آن زمان در میان حاصلی

۲

کمربند و دستش تهی بود و پاک

که زر برفشاندی به رویش چو خاک

۳

برون تاخت خواهندهٔ خیره روی

نکوهیدن آغاز کردش به کوی

۴

که زنهار از این کژدمان خموش

پلنگان درندهٔ صوف پوش

۵

که چون گربه زانو به دل برنهند

و گر صیدی افتد چو سگ در جهند

۶

سوی مسجد آورده دکان شید

که در خانه کمتر توان یافت صید

۷

ره کاروان شیرمردان زنند

ولی جامه مردم اینان کنند

۸

سپید و سیه پاره بر دوخته

به سالوس و پنهان زر اندوخته

۹

زهی جو فروشان گندم نمای

جهانگرد شبکوک خرمن گدای

۱۰

مبین در عبادت که پیرند و سست

که در رقص و حالت جوانند و چست

۱۱

چرا کرد باید نماز از نشست

چو در رقص بر می‌توانند جست؟

۱۲

عصای کلیمند بسیار خوار

به ظاهر چنین زرد روی و نزار

۱۳

نه پرهیزگار و نه دانشورند

همین بس که دنیا به دین می‌خورند

۱۴

عبایی بلیلانه در تن کنند

به دخل حبش جامهٔ زن کنند

۱۵

ز سنت نبینی در ایشان اثر

مگر خواب پیشین و نان سحر

۱۶

شکم تا سر آکنده از لقمه تنگ

چو زنبیل دریوزه هفتاد رنگ

۱۷

نخواهم در این وصف از این بیش گفت

که شنعت بود سیرت خویش گفت

۱۸

فرو گفت از این شیوه نادیده گوی

نبیند هنر دیدهٔ عیبجوی

۱۹

یکی کرده بی آبرویی بسی

چه غم داردش ز آبروی کسی؟

۲۰

مریدی به شیخ این سخن نقل کرد

گر انصاف پرسی، نه از عقل کرد

۲۱

بدی در قفا عیب من کرد و خفت

بتر زاو قرینی که آورد و گفت

۲۲

یکی تیری افکند و در ره فتاد

وجودم نیازرد و رنجم نداد

۲۳

تو برداشتی و آمدی سوی من

همی در سپوزی به پهلوی من

۲۴

بخندید صاحبدل نیکخوی

که سهل است از این صعب تر گو بگوی

۲۵

هنوز آنچه گفت از بدم اندکی است

از آنها که من دانم از صد یکی است

۲۶

ز روی گمان بر من اینها که بست

من از خود یقین می‌شناسم که هست

۲۷

وی امسال پیوست با ما وصال

کجا داندم عیب هفتاد سال؟

۲۸

به از من کس اندر جهان عیب من

نداند به جز عالم الغیب من

۲۹

ندیدم چنین نیک پندار کس

که پنداشت عیب من این است و بس

۳۰

به محشر گواه گناهم گر اوست

ز دوزخ نترسم که کارم نکوست

۳۱

گرم عیب گوید بد اندیش من

بیا گو ببر نسخه از پیش من

۳۲

کسان مرد راه خدا بوده‌اند

که برجاس تیر بلا بوده‌اند

۳۳

زبون باش چون پوستینت درند

که صاحبدلان بار شوخان برند

۳۴

گر از خاک مردان سبویی کنند

به سنگش ملامت کنان بشکنند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 478
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 201
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 196
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 260

نظرات

user_image
کیاسری
۱۳۹۳/۱۱/۱۷ - ۲۲:۵۱:۱۱
با سلام اگر در کنار این کار بزرگ و فاخری که انجام داده اید و جای سپاس فراوان دارد شماره ی ابیات هم با توالی پنج ، ده و... ذکر می شد برای ابیاتی که کمی طولانی هستند نوشتن حاشیه و ارجاع منطقی تر به نظر می رسد . برای مثال مصراع وجود نیازرد و رنجم نداد باید به وجودم اصلاح گردد .با سپاس
user_image
رضا
۱۳۹۳/۱۲/۰۳ - ۱۰:۳۰:۵۹
ز روی گمان بر من اینها که بستمن از خود یقین می‌شناسم که هست
user_image
پارسا رحمانی
۱۳۹۴/۰۴/۲۳ - ۱۹:۲۱:۰۶
با سلام و سپاس فراوان خدمت شما عزیزان ، اگر این دو بیت را اصلاح کنید بسیار بهتر می شود :تو بر داشتی و آمدی سوی من همی در [خلاندی] به پهلوی منهنوز آنچه گفت از بدم اندکی استاز آنها که من دانم [از] صد یکی است
user_image
جهانگیر پایور
۱۳۹۴/۰۸/۱۱ - ۰۹:۱۰:۱۵
با سپاس فراوان از شما : یکی تیری افکند و در ره فتاد وجودم نیازرد و رنجم نداد ...یک حرف میم افزون فرمایید . ممنون
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۰۳:۵۵:۰۶
عارفی چشم به رویی داشتخاطر اندر شکنج مویی داشتپسر زورمند کشتی گیرشوخ چشمی که بگسلد زنجیرچند روزش به سعی اندر شدتا شبی خلوتی میسر شددست بردش به سیب مشکآلودچند نوبت گرفتار شفتالودخواست تا درون شلوارشدر برد تیر تا به سوفارشامردی تندخوی بود و درشتسخن از تازیانه گفتی و مشتگفت من تن به ننگ در ندهمروی آزاده بر زمین ننھماینک ار قانعی به بوس و کنارمن غلام توام، بیا و بیارگفت راضی شدم بدین پیمانای درخت جوان و سرو رواناینقدر بس که در برت گیرمپیش بالای دلبرت میرماین بگفتند و امن حاصل شدآمد اندر کنار و واصل شدلب به لب بر نھاد و کام به کامچون دو مغز اندرون یک بادامناگھان سر ز حکم بیرون برددر کنارش گرفت و در کون بردصبر مغلوب و عشق غالب شدتا به دسته درفش غایب شدگفت: هیھات، خون خود خوردیاین چه نااهلیست و نامردی؟دل ز کف رفته بود و کار از دستخیره نتوان گذاشت یار از دستدرمی چند ریخت بر مشتشسخت بازو به زر توان کشتش
user_image
بابک
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۱۱:۴۷:۲۸
جناب این از سعدی بود؟دو هفته پیش عبید و ایرج میرزا میخوندم این خیلی شبیه طنز ایرج هست و اگر از سعدی باشه نشون میده خیلی سعدی رو خونده ایرج مثل عبید
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۱۶:۰۷:۲۸
جناب 7نیم بیت سوم باید" پسری " باشد پسری زورمند و کشتی گیر( شوخ چشمی ، شکنج مویی) و دست کم 15 بیت کم دارد از جمله :خانه تسلیم کرد شهر آشوب گفت ..................آنکه پشتش نیامدی به زمین عاقبت بر زمین نهاد جبین
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۱/۱۰ - ۰۷:۳۷:۵۲
چه بگویم سعدی ست و گاهی بی ،،، شوخ و شنگ
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۱۵ - ۱۲:۳۴:۴۸
عبایی بلیلانه در تن کنندبه دخل حبش جامهٔ زن کنندبا توجه به "حبش" در مصرع دوم بلیلانه را ممال بلالانه میدانند منسوب به بلال حبشیمانند بلال عبا می پوشند ولی به اندازه درآمد کشور بلال(حبشه)برای جامه زن هزینه میکنند
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۱۵ - ۱۲:۳۶:۵۴
با تشکر، نظر شما به زودی پس از بازبینی برای همه قابل مشاهده خواهد بود.بدترین تشکر جهان نه چندان مجازی