سعدی

سعدی

بخش ۲۶ - حکایت

۱

در این شهر باری به سمعم رسید

که بازارگانی غلامی خرید

۲

شبانگه مگر دست بردش به سیب

که سیمین زنخ بود و خاطر فریب

۳

پریچهره هرچ اوفتادش به دست

یکی در سر و مغز خواجه شکست

۴

نه هر جا که بینی خطی دل فریب

توانی طمع کردنش در کتیب

۵

گوا کرد بر خود خدای و رسول

که دیگر نگردم به گرد فضول

۶

رحیل آمدش هم در آن هفته پیش

دل افگار و سر بسته و روی ریش

۷

چو بیرون شد از کازرون یک دو میل

به پیش آمدش سنگلاخی مهیل

۸

بپرسید کاین قله را نام چیست؟

که بسیار بیند عجب هر که زیست

۹

چنین گفتش از کاروان همدمی

مگر تنگ ترکان ندانی همی

۱۰

برنجید چون تنگ ترکان شنید

تو گفتی که دیدار دشمن بدید

۱۱

سیه را یکی بانگ برداشت سخت

که دیگر مران خر بینداز رخت

۱۲

نه عقل است و نه معرفت یک جوم

اگر من دگر تنگ ترکان روم

۱۳

در شهوت نفس کافر ببند

وگر عاشقی لت خور و سر ببند

۱۴

چو مر بنده‌ای را همی پروری

به هیبت بر آرش کز او برخوری

۱۵

وگر سیدش لب به دندان گزد

دماغ خداوندگاری پزد

۱۶

غلام آبکش باید و خشت زن

بود بندهٔ نازنین مشت زن

۱۷

گروهی نشینند با خوش پسر

که ما پاکبازیم و صاحب نظر

۱۸

ز من پرس فرسودهٔ روزگار

که بر سفره حسرت خورد روزه‌دار

۱۹

از آن تخم خرما خورد گوسپند

که قفل است بر تنگ خرما و بند

۲۰

سر گاو عصار از آن در که است

که از کنجدش ریسمان کوته است

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 537
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 280
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 272
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 332

نظرات

user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۶/۰۸ - ۰۷:۳۱:۱۲
باید تنگ چوگان باشه احتمالادر چند مایلی کازرون
user_image
نگار بهشتی پور
۱۳۹۹/۰۳/۱۰ - ۰۸:۴۶:۱۷
سیب: منظور چانه استزنخ: زنخدانکِتیب: مأخوذ از کتاب بمعنی نوشته شده- معنای بیت: چنان نیست که هرجا خط (موی نوروسته بر صورت) دل فریبی ببینی بتوانی در کتاب او طمع کنی یعنی از هر خوبرو کام دل حاصل نمی توانی کرد.فضول:‌کار ناپسندرحیل آمدش:‌سفری برای او پیش آمد.دل افگار:‌با دل آزردهروی ریش:‌چهره مجروحمیل:‌واحد مسافت، معادل یک سوم فرسخمَهیل: جای ترسناک تَنگ ترکان:‌ گردنه ای در فارس بین کازرون و بوشهربرنجید:‌آزرده خاطر شدبینداز رخت: اسباب را فرود آراگر من دگر تنگ ترکان روم:‌کلمه ی تنگ ترکان در اینجا ایهام دارد یعنی اگر من دیگر به گردنه ی تنگ ترکان یا نزدیک ترکان - معشوقان زیباروی روم.لَت خور:‌سیلی بخور، تو سری بخوربهیبت برآرش:‌چنان تربیتش کن که از تو بیم و ملاحظه داشته باشدوگر سیدش لب به دندان گزد:‌اگر سرورش خواجه اش را ببوسددماغ خداوندگاری پزد:‌هوس سروری در سر خواهد کرد.بود بندهٔ نازنین مشت زن:‌بنده ی ناز پرورده سرورش را مشت می زند و فرمان نمی برد.فرسودهٔ روزگار:‌کهنسالز من پرس فرسودهٔ روزگار/که بر سفره حسرت خورد روزه‌دار:‌مفهوم بیت این است که ادعای پاک بازی اینان دروغ است همان طور که روزه دار درحسرت سفره ی غذاست دل ایشان نیز پر هوس است.تَنگ خرما:‌لنگه ی بار خرماکه:‌کاهگاو عَصّار:‌گاوی که چشم او را بندند و همیشه در یکجا دور زند. (مثل ...) در مورد کسی گفته شود که کار بیهوده کند. که از کنجدش ریسمان کوته است:‌ چون نمی تواند به کنجد برسد و از آن بخورد
user_image
زهرا
۱۳۹۹/۰۹/۲۱ - ۱۳:۱۰:۱۰
خیلی ممنون از خانم نگار بهشتی‌پور که معنی کلمات و ابیات رو نوشتن
user_image
رسول لطف الهی
۱۴۰۳/۰۷/۰۳ - ۰۲:۴۹:۱۹
درود بر خداوندگار سخن سعدی بزرگوار که می‌فرماید.چو گاوی که عصار چشمش ببست.دوان تا به شب شب همانجا که هست