سعدی

سعدی

بخش ۱۰ - حکایت

۱

یکی کرد بر پارسایی گذر

به صورت جهود آمدش در نظر

۲

قفایی فرو کوفت بر گردنش

ببخشید درویش پیراهنش

۳

خجل گفت کانچ از من آمد خطاست

ببخشای بر من، چه جای عطاست؟

۴

به شکرانه گفتا به سر بیستم

که آنم که پنداشتی نیستم

۵

نکو سیرت بی تکلف برون

به از نیکنام خراب اندرون

۶

به نزدیک من شبرو راهزن

به از فاسق پارسا پیرهن

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 552
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 302
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 291
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 348

نظرات

user_image
نیلیا
۱۳۹۷/۰۸/۰۹ - ۰۲:۵۶:۲۵
منظور از "به شکرانه گفتا به سر بیستم" چیست
user_image
نیلیا
۱۳۹۷/۰۸/۰۹ - ۰۲:۵۷:۲۲
لطفا بیت آخر را توضیح دهید
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۸/۰۹ - ۰۴:۵۶:۰۷
به شکرانه گفتا به سر بیستمکه آنم که پنداشتی نیستمبه شکرانه آن که آنکس که پنداشتی من نیستم(نبودم) کله پا می ایستم(با سر راه میروم)از خوشحالی چنانم که با سر میروم چون آن نبودم که پنداشتیبیت جا افتاده پایانی;به نزدیک من شبرو راهزنبه از فاسق پارسا پیرهن
user_image
بنده
۱۳۹۷/۱۰/۲۴ - ۱۹:۲۷:۲۳
با سلامشرح این حکایت توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
نیلوفر خلجی
۱۴۰۱/۰۸/۰۲ - ۰۶:۳۰:۱۲
بیستم: بایستم