سعدی

سعدی

بخش ۶ - گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی

۱

نداند کسی قدر روز خوشی

مگر روزی افتد به سختی کشی

۲

زمستان درویش در تنگ سال

چه سهل است پیش خداوند مال

۳

سلیمی که یک چند نالان نخفت

خداوند را شکر صحت نگفت

۴

چو مردانه‌رو باشی و تیز پای

به شکرانه با کندپایان بپای

۵

به پیر کهن بر ببخشد جوان

توانا کند رحم بر ناتوان

۶

چه دانند جیحونیان قدر آب

ز واماندگان پرس در آفتاب

۷

عرب را که در دجله باشد قعود

چه غم دارد از تشنگان زرود

۸

کسی قیمت تندرستی شناخت

که یک چند بیچاره در تب گداخت

۹

تو را تیره شب کی نماید دراز

که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟

۱۰

براندیش از افتان و خیزان تب

که رنجور داند درازای شب

۱۱

به بانگ دهل خواجه بیدار گشت

چه داند شب پاسبان چون گذشت؟

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 550
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 298
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 288
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 346

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۷/۱۲/۰۶ - ۲۳:۳۵:۴۶
به نظر میرسد فاصله‌ها در مصرع «به شکرانه باکند پایان بپای» درست استفاده نشده است.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۸/۰۴/۲۰ - ۱۱:۰۳:۳۹
بیت آخر (به بانگ دهل خواجه بیدار گشت - چه داند شب پاسبان چون گذشت؟) در بابت اول هم آمده است. بیت 12 این بخش:سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۲ - گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان/
user_image
نگار بهشتی پور
۱۳۹۹/۰۵/۱۲ - ۱۱:۳۱:۴۲
قعود:‌نشستنزرود:‌نام محلی بی آب در راه مکه
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۰/۰۴/۱۳ - ۱۰:۲۱:۵۵
عرب را که در دجله باشد ورود چه غم دارد از تشنگان زرود عرب در دجله قعود ندارد  بلکه ورود دارد  معنای ورود دقیقا یعنی برسر اب رفتن و نوشیدن است تمانع ناس یوم الورد ابلی و تزجر و هی محنقه الضماءروز ورود مردم شترانم را ( اب خوردن ) نمی گذارند و ان را  در حالی که از تشنگی  دارند خفه می شوند زجر میدهند