سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۲۸

۱

نه از چینم حکایت کن نه از روم

که من دل با یکی دارم در این بوم

۲

هر آن ساعت که با یاد من آید

فراموشم شود موجود و معدوم

۳

ز دنیا بخش ما غم خوردن آمد

نشاید خوردن الا رزق مقسوم

۴

رطب شیرین و دست از نخل کوتاه

زلال اندر میان و تشنه محروم

۵

از آن شاهد که در اندیشه ماست

ندانم زاهدی در شهر معصوم

۶

به روی او نماند هیچ منظور

به بوی او نماند هیچ مشموم

۷

نه بی او عشق می‌خواهم نه با او

که او در سلک من حیف است منظوم

۸

رفیقان چشم ظاهربین بدوزید

که ما را در میان سریست مکتوم

۹

همه عالم گر این صورت ببینند

کس این معنی نخواهد کرد مفهوم

۱۰

چنان سوزم که خامانم نبینند

نداند تندرست احوال محموم

۱۱

مرا گر دل دهی ور جان ستانی

عبادت لازم است و بنده ملزوم

۱۲

نشاید برد سعدی جان از این کار

مسافر تشنه و جلاب مسموم

۱۳

چو آهن تاب آتش می‌نیارد

همی‌باید که پیشانی کند موم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 847
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 566

نظرات

user_image
مینا
۱۳۹۲/۰۲/۲۲ - ۱۸:۵۵:۱۲
جلاب همان گلاب است
user_image
عباس صادقی زرینی
۱۳۹۹/۱۰/۱۹ - ۱۳:۵۵:۱۱
جلاب به معنی جلب کننده شیخ اجل استاد حذف فعل است و در این غزل با وزن ساده دوبیتی ما را به راحتی به چالش می کشد
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۱۰/۱۹ - ۱۶:۴۱:۲۰
گرامی عباس صادقینشاید برد سعدی جان از این کارمسافر تشنه و جُلّاب مسمومجُلّاب به معنای گلاب استآن معنا که شما نوشته اید بیت را از معنا می اندازد.جَلّاب به مانای جلب کننده مسموم بمی شود و بی مورد است.